سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناشر،تصویر ساز و طراح کتاب کودک 09128546268 09128546268

44-شادی

نقاشی ,     نظر

کلاه  از پارچه سبز تیره درست شده بودو خطوط ابریشمی سبز مواج به رنگ یشم سبز داشت. روبانی که زیر چانه بسته می شد به پهنای کف دست بود و بر لبه آن پری سبز رنگ دیده میشد.رت با لبخند گفت: ((بذار سرت ببینم))اسکارلت به آنسوی اتاق رفت و جلوی آیینه ایستاد و کلاه را بر سر گذاشت. موهایش را عقب زد تا گوشواره هایش دیده شود. روبان را زیر چانه اش گره زد بعد روی پاشنه پا چرخید  و پرسید:((خوشگل شدم؟))
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل
تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir


43-هدیه

تصویر سازی ,     نظر

چند هفته بعد ، در یک روز درخشان تابستانی،رت از راه رسید.جعبه کلاه بزرگی که بسیار زیبا به نظر می رسیددر دست داشت.بعد از اینکه مطمین شد کسی جز اسکارلت در خانه نیست در را باز کرد و به درون رفت. کلاه از میان کاغذ های نازک و لطیف پدیدار شد. کلاهی بود زیبا و مطبوع آنچنان که اسکارلت از شادی فریاد زد:اوه چه چیز قشنگیه!!
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل
تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir


41-وسوسه

بار ها رت به اسکارلت گفته بود لباس عزا برای فعالیت های اجتماعی مناسب نیست و رنگ های تیره را دوست ندارد ولی اسکارلت لباس سیاه خود را ول نمی کرد می ترسید اگر زود تر از چند سال آن را با لباس های رنگی عوض کند مردم شهر تیر های ناسزا را بر او ببارند. رت آشکارا به او گفته بود، لباس عزا او را شبیه کلاغ می کند و به اندازه ده سال پیر تر نشان می دهد. این بیان ناخوشایند اسکارلت را به سوی آینه فرستاد تا ببیند واقعا ده سال پیرتر شده و بیست وهشت ساله نشان می دهد؟!
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل
تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir


41-حق السکوت

صبح روز بعداسکارلت به پدرش گفت:چه رفتار خوبی بابا!اون ساعت شب اومدی و آواز خوندی و همه همسایه ها رو بیدار کردی فکرش رو بکن اگه مامان بفهمه...
-تو که خیال نداری چیزی بهش بگی و ناراحتش کنی؟
-دیشب می گفتی که من آبروی خونواده رو بردم!من، با یه رقص کوچولو اون هم برای جمع کردن پول به نفع بیمارستان..
- نه دخترم از حرفهای بابای پیرت دلگیر نشو. منظوری نداشتم لطفا چیزی به مادرت نگو خیلی ناراحت میشه
باشه به ظرطی که تو هم به مامان بگی موضوع مهمی نبوده و همش مزخرفات چند تا گربه پیره-
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل
تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir


40-جرالد هم شیفته رت باتلر می شود

تصویر سازی ,     نظر

نیمه شب بود ساعتها پیش ملانی و عمه پیتی به خواب رفته بودند و اسکارلت از اضطراب خوابش نمی برد. منتظر پدر بود . حاضر بود بمیرد ولی با مادرش روبرو نشود. ناگهان صدایی به گوشش رسید. صدای مست و کلفت پدرش بودکه داشت ترانه معروفی را می خواند. یک نفر دیگر هم همراه پدر بود با خود اندیشید این همان مرد نفرت انگیز (رت باتلر) است. فکر می کردم با تیر همدیگر رو زده اند حتما خیلی با هم رفیق شده اندکه اینطور با هم و در این شرایط به خانه آمدند.اسکارلت با عجله به سمت راهرو رفت: حتما می خواهد با این سرو صداها همه همسایه ها را بیدارکند. رت باتلر را دید که با لباسهای آراسته پدر کوچک اندام و مست او را در پناه خود نگه داشته بود.رت پرسید: (( پدر شماست نه؟))

طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل

تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir


39-جرالد برای توبیخ اسکارلت با عجله به آتلانتا می آید

تصویر سازی ,     نظر


وقتی نامه الن(مادر اسکارلت) با انبوهی از گلایه ها به دستش رسید،لب و لوچه اش از ترس جمع شد. در نامه اعلام شده بود که فردا پدرش برای تنبیه او و احتمالا باز گرداندنش به تارا خواهد آمد و در ضمن پدر قصد کرده بود که با سروان باتلرصحبت کند... اسکارلت به محض خواندن نامه رو به ملانی و عمه پیتی کرد و گفت:فردا قراره بابا بیا دو حسابم رو برسه همه شما باید هوای من و داشته باشید و یه لحظه تنهام نذارید.وقتی جرالد عصبانی از راه رسید فریاد زد:من تو رو می شناسم.این عشوه ها رو بذار برای شوهرت. گریه نکن . امشب فعلا باهات کاری ندارم می خوام برم با این سروان باتلر که آبروی دختر من رو برده حرف بزنم
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل

تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir