39-جرالد برای توبیخ اسکارلت با عجله به آتلانتا می آید
وقتی نامه الن(مادر اسکارلت) با انبوهی از گلایه ها به دستش رسید،لب و لوچه اش از ترس جمع شد. در نامه اعلام شده بود که فردا پدرش برای تنبیه او و احتمالا باز گرداندنش به تارا خواهد آمد و در ضمن پدر قصد کرده بود که با سروان باتلرصحبت کند... اسکارلت به محض خواندن نامه رو به ملانی و عمه پیتی کرد و گفت:فردا قراره بابا بیا دو حسابم رو برسه همه شما باید هوای من و داشته باشید و یه لحظه تنهام نذارید.وقتی جرالد عصبانی از راه رسید فریاد زد:من تو رو می شناسم.این عشوه ها رو بذار برای شوهرت. گریه نکن . امشب فعلا باهات کاری ندارم می خوام برم با این سروان باتلر که آبروی دختر من رو برده حرف بزنم
طراحی و نقاشی صحنه های بر گزیده از رمان معروف بر باد رفته اثر مارگارت میچل
تصویر سازی،طراحی، وب سایت شخصی منصوره صحرایی
www.tarrahi-koodak.ir